زیر آسمان دلتنگی خانه ای دارم
که خورشیدش همیشه در حال غروب است
خانه ی من تک اتاق است وتمام لحظاتم را در آن اتاق می گذرانم
پنجره اش به روی انتظار باز می شود
و پرده هایش از جنس فاصله هاست
دیوار هایش به رنگ سیاه است و
نوای سکوت فضای خانه ام را پر کرده
تنها همخانه و همسایه ام غم است
زنگ در خانه ام صدای افتادن اشک از چشم منتظر است،
هر چند که در خانه ام همیشه قفل است
وکلید خانه هم در دست اوست
می گذرانم روزها را با نگاه از پشت پنجره
و به تماشای انتظارمی نشینم
تا او مرا از این قفس آزاد کند
که کلید خانه ام در دستان اوست
و او فقط می تواند باز کند این در بسته را
امیدوارم که همانند رهگذری از کنار خانه ام رد نشود
نام خانه ی من تنهاییست
نویسنده: محسن(دوشنبه 87/5/21 ساعت 1:30 عصر)